افسون سکوت

افسون سکوت

به وبلاگ من خوش اومدین عضویت ونظربرای بهترشدن وبلاگم یادتون نره

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 117
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 143
بازدید ماه : 507
بازدید کل : 11294
تعداد مطالب : 262
تعداد نظرات : 35
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




<-PollName->

<-PollItems->

چت روم
دریافت کد ترجمه گر وبلاگ

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

فال عشق

دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

كد تقويم

كد عكس تصادفی

كد عكس تصادفی

كد تصوير تصادفی

bahar22

title="Yahoo Status by pichak.net" href="ymsgr:sendim?آی دی ياهو شما">

پزشک ومهندس


یک پزشک و یک مهندس در یک  مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند
پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
 مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد.
 گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم  سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند.
 پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد.
 حالا نوبت مهندس بود. مهندس پرسيد : «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا  دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ  زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
  بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد.
 مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و  ۵ دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید!!
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: نجمه تاريخ: دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدیدامیدوارم ساعاتی روکه دراینجامیگذرانیدبراتون مفیدباشه ونهایت استفاده روببرید خداي مهر و عشق !... شکيبايي را خوب به من آموختي ! و اکنون اين منم که فرياد ميزنم ! هر چه از تو ميرسد نيکوست ! و تويي که در هر حال ناب ترين ها و بهترين ها را به من هديه ميدهي . دستم را بگير و مگذار خطا کنم مهربانا. خداي من ! تو را سپاس براي هر آنچه که به من عطا کردي.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to dearkissme.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com